روزمرگی های گیتا
گیتا کوچولوی من سلام خوشکلم جمعه عصر به اتفاق مامان گیتی و یاسی و بابایی رفتیم خوسف . کنار مزرعه فرش انداختیم و چایی خوردیم . خداروشکر هوا خوب بود و خوش گذشت... از دیدن مناظر لذت می بردی. کنار گندمزار!! بغل بابایی لم دادی! گیتی جون و گیتا جون!! دخترکم به شدت به من وابسته شدی و چند لحظه نبینی منو صدات درمیاد!!! حالا که وقت رفتن به اداره است تو هم وابسته شدی خانووووووم چندتا عکس هم از بازی کردنت میزارم دالییییییییی! دوباره دوباره!!!! راستی یه خبر خوووووب!!! یه پرستار مهربون که هم مورد اعتمادمه و هم خوش اخلا...
نویسنده :
مامان
20:06